A true journalist writes his story based on Facts, not his feelings! (Of course his editor will edit it, but that doesn’t alter the facts!) He obtains his facts from various sources , and then presents them;; they are published. The readers read, and form their own opinions based on those facts. In the presentation of his facts, the journalist does not have friends influencing his work! He is unbiased, and impartial. Facts are facts. Nothing can change that. Similarly, when I write, I consider my posts impartial,, not taking anyone’s sides, but being fair to all. People may misjudge me, criticize me , hate me, disagree with me. unfriend me , it doesn’t bother me. If that was bothering me, why would I take the time to write? Friendship doesn’t have anything to do with what I write. My friend will still be my friend , even though there is disagreement in what I write. (Of course, everyone is entitled to his own opinion ).True friendship starts with being honest with each other. A real friend will tell you when you are wrong ( no prejudice involved).. but a false friend will always agree with you! A true friend will be by your side, but a false friend will leave you when you are in need, or in trouble! So, Friendship and Writings are two totally different issues. People should never confuse one with the other!……یک روزنامه نگار واقعی داستان خود را بر اساس حقایق می نویسد ، نه احساساتش! (البته سردبیر او آن را ویرایش می کند ، اما این واقعیت ها را تغییر نمی دهد!) او حقایق خود را از منابع مختلف به دست می آورد و سپس آنها را ارائه می دهد ؛ آنها منتشر می شوند خوانندگان می خوانند و بر اساس آن حقایق نظرات خود را ارائه می دهند. در ارائه حقایق خود ، روزنامه نگار دوستانی ندارد که بر کار او تأثیر بگذارند! او بی طرف و بی طرف است. حقایق واقعیت ها هستند. هیچ چیز نمی تواند آن را تغییر دهد. به همین ترتیب ، وقتی می نویسم ، پست هایم را بی طرف می دانم ، نه اینکه طرف کسی را بگیرم ، بلکه با همه عادلانه رفتار کنم. ممکن است مردم درباره من قضاوت نادرستی داشته باشند ، از من انتقاد کنند ، از من متنفر شوند ، با من مخالفت کنند. با من دوستی نداشته باش ، اذیتم نمی کند اگر این موضوع مرا اذیت می کرد ، چرا وقت می گذاشتم تا بنویسم؟ دوستی ربطی به چیزی که مینویسم ندارد. اگرچه در آنچه می نویسم اختلاف نظر وجود دارد ، دوست من همچنان دوست من خواهد بود. (البته ، هر کس حق دارد نظر خود را ارائه دهد). دوستی واقعی با صداقت با یکدیگر شروع می شود. یک دوست واقعی به شما می گوید که در اشتباه هستید (بدون تعصب) .. اما یک دوست دروغین همیشه با شما موافق است! یک دوست واقعی در کنار شما خواهد بود ، اما یک دوست دروغین شما را در مواقع نیاز و یا مشکلات رها می کند! بنابراین ، دوستی و نوشتار دو موضوع کاملاً متفاوت هستند. مردم هرگز نباید یکی را با دیگری اشتباه بگیرند!
AUTHOR
What is the purpose of posts , especially from those who don’t want others to contaminate their Timeline with different posts because probably they have been ordained by God to spread his Words , ( even though some of them have impure Hearts)? Of course, they are there for people to make comments! The majority of those people commenting prefer the short form ( like or care or love icons). Now, some actually spend time in making a real, full-bodied comment! The authors therefore have the obligation to reply to these comments or ignore them completely. If the Authors choose to ignore these comments, then the original Post is irrelevant, and should not have been posted! When the Authors reply to comments, it is fair to say that they should reply to all or none. How would you feel if you made a comment, and it was ignored by the Author who replied to the rest ? You wasted your time ! There should be no Discrimination but Impartiality! That is the Hallmark of a fair Author !…….هدف از پست ها ، به ویژه از طرف کسانی که نمی خواهند دیگران جدول زمانی خود را با پست های مختلف آلوده کنند ، زیرا احتمالاً آنها توسط خدا دستور داده شده تا کلمات او را منتشر کنند ، (با وجود اینکه برخی از آنها دارای قلب ناخالص هستند)؟ البته آنها برای اظهار نظر در آنجا هستند! اکثریت افرادی که نظر می دهند شکل کوتاه را ترجیح می دهند (نمادهای مورد علاقه یا دوست داشتن). در حال حاضر ، برخی در واقع وقت خود را صرف اظهارنظر واقعی و کامل می کنند! بنابراین نویسندگان موظفند به این نظرات پاسخ دهند. یا به طور کامل آنها را نادیده بگیرید. اگر نویسندگان تصمیم می گیرند این نظرات را نادیده بگیرند ، پست اصلی بی ربط است و نباید ارسال می شد! وقتی نویسندگان به نظرات پاسخ می دهند ، منصفانه است که بگوییم آنها باید به همه یا هیچ کدام پاسخ دهند. اگر نظری بدهید و نویسنده به بقیه پاسخ دهد نادیده گرفته می شود ، چه احساسی خواهید داشت؟ وقتتو تلف کردی! هیچ تبعیضی جز بی طرفی نباید وجود داشته باشد! این ویژگی بارز نویسنده منصف است!
Religious???
Some people on Fb have that ” Locked Profile ” business. Don’t they realize that nothing is private? Apart from that, they don’t want others to post on their Timeline,, only comment on their posts! (And people are talking about Women’s Rights)..So, are these people supposed to be the best ? Best in what? Now is the Time to post, but somehow, most are missing except for one reckless, careless one.Will someone defile the Sanctity of their Timeline, or show that they are better if they post? Is this the Old Age or Modern Times? Don’t they realize that Fb is a two way street? Once they were the rulers, now they have been replaced. What an irony! Fb is sharing…not only about Religion. but other ideas as well. Most of those posing as Religious Leaders are impure at Heart. This I know for a fact. I know of one who is really kind hearted! Now is the time for them to give people Hope. What hope?? Most are sheltering from the Rain (Reign) of Terror! To those who know the meaning of Real Friendship, and share posts, I say…That is Freedom…freedom to share, , freedom to post respectable posts on your friend’s Timeline. To others who felt that their Timelines were Pathways of Gold,, I say that these have become lined with Lead, overgrown with Bushes, and left abandoned!!..برخی از افراد در Fb آن تجارت “نمایه قفل شده” را دارند. آیا آنها متوجه نیستند که هیچ چیز خصوصی نیست؟ جدا از آن ، آنها نمی خواهند دیگران در جدول زمانی خود پست بگذارند ، فقط در مورد پست های خود نظر دهید! (و مردم در مورد حقوق زنان صحبت می کنند) .. بنابراین ، آیا این افراد بهترین هستند؟ بهترین در چه چیزی؟ اکنون زمان ارسال پست است ، اما به نحوی ، اکثر آنها به جز یک مورد بی پروا و بی دقتی گم شده اند. آیا کسی مقدسات زمان بندی خود را آلوده می کند یا نشان می دهد که در صورت ارسال بهتر است؟ آیا این دوران قدیم است یا عصر جدید؟ آیا آنها متوجه نیستند که Fb یک خیابان دو طرفه است؟ زمانی که آنها حاکمان بودند ، اکنون جایگزین شده اند. چه کنایه ای! Fb به اشتراک می گذارد … نه تنها در مورد دین. اما ایده های دیگر نیز بیشتر کسانی که خود را به عنوان رهبران مذهبی معرفی می کنند از نظر قلبی نجس هستند. این را من به طور واقعی می دانم. من کسی را می شناسم که واقعاً مهربان است! اکنون زمان آن است که آنها به مردم امید بدهند. چه امیدی ؟؟ اکثر آنها از باران (سلطنت) وحشت پناه می برند! به کسانی که معنای دوستی واقعی را می دانند و پست ها را به اشتراک می گذارند ، می گویم … این آزادی است … آزادی اشتراک گذاری ، آزادی ارسال پست های محترم در جدول زمانی دوست شما. برای دیگران که احساس می کردند جدول زمانی آنها مسیرهای طلا است ، من می گویم که اینها با سرب پوشانده شده ، پر از بوته ها شده و رها شده اند !!
MOTHER..
افغانستان یک صفحه شطرنج است. این دو بازیکن فرماندهان جنگ هستند! مردم پیاده هستند (قابل استفاده) ، پادشاهان رئیس بزرگ هستند ، ملکه کشور است ، صفحه شطرنج میدان جنگ خونین است! در حال حاضر ، وقتی با ناراحتی به این میدان جنگ خیره می شوم ، تنها چیزی که می بینم مردم بی گناه هستند … پیاده ها در بازی جنگی خود! این همان چیزی است که ما داریم … فقط گوشت پوسیده و استخوان های شکسته ، جدا از گلوله های متعددی که در اجساد ما قرار گرفته است! به زودی علفی روی ما رشد می کند ، اما برگهای آنها سبز نخواهد شد بلکه مانند خون ما قرمز خواهد بود ؛؛؛ با خون ما در حال حاضر ، ما در کتاب تاریخ هستیم … خیلی کتاب! وقتی تاریخ امروز فردا نوشته می شود ، از زمانی که آن صفحات باز می شوند ، خون جاری می شود و گریه های بی گناهان بار دیگر شنیده می شود و به یاد می آید ….. مادر افغان بار دیگر گریه می کند!
RIGHTS
Behind every successful man is a woman, whether she is short or fat, but she is an inspiration to him! She is educated, intelligent, and his partner, as a wife or a friend or an advisor. Now how can she help him in his endeavors to reach his peak, if she is uneducated? Anyway , who will want a wife like that if her only job is to be a baby making vessel ? I guess any woman can be that, and also an outlet for his manly passion and desire, and pleasure,,,no love involved, just physical satisfaction! Then there is no need for marriage, or the priest, and the marriage counselor! They just lost their jobs..longer lines for unemployment! I guess God put women on earth to prolong the human Race, make as many babies as possible, as quickly as possible! After their eggs are done, they are discarded for the newer model of the Baby machine. I wonder what will happen if all the women decide to commit mass suicide, then the men will have to decide who will make the babies…what a dilemma that will be!…..پشت هر مرد موفق یک زن قرار دارد ، چه کوتاه قد و چه چاق ، اما برای او الهام بخش است! او تحصیل کرده ، باهوش و شریک زندگی او به عنوان همسر یا دوست یا مشاور است. در حال حاضر چگونه می تواند او را در تلاش های خود برای رسیدن به اوج کمک کند ، اگر تحصیل نکرده است؟ به هر حال ، چه کسی چنین زنی را می خواهد اگر تنها شغلش کشتی سازی باشد؟ من حدس می زنم هر زنی می تواند چنین باشد ، و همچنین راهی برای اشتیاق و میل مردانه و لذتش باشد ، هیچ عشقی در کار نیست ، فقط رضایت جسمانی است! سپس نیازی به ازدواج نیست ، یا کشیش ، مشاور ازدواج است! آنها فقط شغل خود را از دست داده اند .. خطوط طولانی برای بیکاری! من حدس می زنم خدا زنان را روی زمین قرار داد تا نژاد بشر را طولانی کنند ، تا آنجا که ممکن است نوزادان بیشتری ایجاد کنند! پس از اتمام تخم مرغ ، آنها را برای مدل جدیدتر دستگاه Baby دور می اندازیم. من تعجب می کنم که اگر همه زنان تصمیم به خودکشی دسته جمعی بگیرند ، چه اتفاقی می افتد ، پس مردان باید تصمیم بگیرند که چه کسی بچه ها را می سازد … این چه معضلی خواهد بود!
CHAINS..
Usually, I write my feelings,, this is no exception! For a while now, I have had no companions nor friends, but recently, I have acquired a new one..Death, which is ever present by my side like a dark Shadow! Somehow, I have lost my connection with people ; I no longer have feelings. I see someone cry, it used to mean something, now it means Nothing. I have no interest in anything; they are all gone.like the emotions of a dead man,,,Nothing! My mind which once was similar to a garden filled with the fresh fragrance of the multicolored roses have become a garden of Thorns! There is no Love left in me. There is no Hate left in me. All that is left is Emptiness! What is happening to me? Has the awareness of my fast approaching departure from this world changed me? I was hoping that it it wouldn’t change me, but it did! I am no longer the Michael that you used to know; I have evolved into something or someone I don’t recognize. Who am I?…….معمولاً احساساتم را می نویسم ، این نیز از این قاعده مستثنی نیست! مدتی است که من هیچ همراه و دوستی ندارم ، اما به تازگی ، یک نفر جدید به دست آورده ام..مرگ ، که همیشه مانند سایه ای تیره در کنار من حضور دارد! به نوعی ، ارتباطم را با مردم از دست داده ام. من دیگر احساساتی ندارم. من می بینم کسی گریه می کند ، قبلاً معنی داشت ، حالا معنیش هیچ است. من به هیچ چیز علاقه ای ندارم ؛ همه آنها از بین رفته اند. مانند احساسات یک مرده ، هیچ! ذهن من که زمانی شبیه باغی مملو از عطر تازه گلهای رز چند رنگ بود ، تبدیل به باغی از خارها شد! دیگر عشقی در من باقی نمانده است از من نفرتی باقی نمانده است. تنها چیزی که باقی می ماند خالی است! چی داره به سر من میاد؟ آیا آگاهی از خروج سریع من از این دنیا من را تغییر داده است؟ من امیدوار بودم که من را تغییر ندهد ، اما تغییر کرد! من دیگر مایکل نیستم که قبلاً می شناختید. من به چیزی یا شخصی تبدیل شده ام که او را نمی شناسم. من کی هستم؟
Final Thoughts..
As I lay on the ground, face up, facing the Sun, inhaling my few final breaths of Fresh Air, enjoying the The Sunlight dancing on my skin, breathing in the Fragrance of fresh Roses around me , looking at the faces above me, some so impatient for me to leave this Earth,, numerous thoughts passed through my Mind, like a ride on the Bullet Train, looking through the window, only seeing blurry images of Life around! Then my Mind started to focus on Life itself. Who created Life; was it God or Nature? The two of them can argue all they want ,, I don’t care because soon , I will be saying Goodbye! Regardless of the the outcome of their discussion, let us continue with Life as it exists. It is an abstract term describing the journey of the Living. From the time a baby is brought into this world, there is Life. And life continues! But humans are so corrupt mentally, emotionally, physically, spiritually and all the rest , that instead of seeing every Life as something of value, they see it as something expendable! Now, to some, Life means extinguishing its Flame, and, behold, there is Darkness! Where have we gone wrong? Since when is a life without value? Are we without emotions? To get this World back on track, God has to step in!…….همانطور که روی زمین دراز کشیده بودم ، رو به بالا ، رو به خورشید ، چند تنفس پایانی خود را با هوای تازه استنشاق می کردم ، از رقص نور خورشید بر روی پوستم لذت می بردم ، با بوی گل رز تازه در اطرافم تنفس می کردم ، و به چهره های بالای سرم نگاه می کردم ، برخی برای من بی حوصله است که این زمین را ترک کنم ، افکار متعددی از ذهن من گذشتند ، مانند سوار شدن بر قطار گلوله ، نگاه کردن به پنجره ، فقط دیدن تصاویر تار از زندگی در اطراف! سپس ذهن من شروع به تمرکز بر خود زندگی کرد. چه کسی زندگی را آفرید ؛ خدا بود یا طبیعت؟ هر دوی آنها می توانند هرچه می خواهند بحث کنند ، من اهمیتی نمی دهم زیرا به زودی خداحافظی می کنم! صرف نظر از نتیجه بحث آنها ، بگذارید زندگی را همانطور که هست ادامه دهیم. این یک اصطلاح انتزاعی است که سفر زندگی را توصیف می کند. از زمانی که نوزاد به این دنیا آورده می شود ، زندگی وجود دارد. و زندگی ادامه دارد! اما انسانها از نظر روحی ، عاطفی ، جسمی ، روحی و بقیه آنقدر فاسد هستند که بجای آنکه به هر زندگی به عنوان چیزی ارزشمند نگاه کنند ، آن را به عنوان چیزی قابل مصرف می بینند! اکنون ، برای برخی ، زندگی به معنای خاموش کردن شعله خود است ، و اینک تاریکی وجود دارد! کجا اشتباه کرده ایم؟ از چه زمانی زندگی بدون ارزش است؟ آیا ما بدون احساسات هستیم؟ برای بازگشت این جهان به مسیر اصلی ، خدا باید وارد عمل شود!
THE IMAGE…
What is an image…a photo of someone ? Does it speak,, does it say anything at all? Absolutely nothing ! It has no lips, no voice, no mouth…..it is lifeless. It cannot lie,, it cannot tell the Truth. Therefore, it is useless. Now let’s say the image is of a real person ( it may also be a fictional character)..is it of a beautiful person, or an ugly one ? Beauty is always in the eyes of the beholder. So there is no need to identify someone as that. To someone, another person is always beautiful! But we are just discussing the physical aspect of the human being. Females have their own autonomy…they are all the same. The same goes for the males. Physical beauty will always fade. The face and other parts will become wrinkled,, the entire body will deteriorate. Are we going to cry or feel ashamed when we see our reflection? Now let’s talk about what really makes a human being beautiful….it is your inner beauty, your character,, your personality,, your beliefs, your unrelenting search for the Truth. Your body will be wrinkled, but your inner beauty will remain. Not everyone has inner beauty,,, some are like spiders spinning a web of lies. Once one lie is told, there have to be many more to cover it. On your forehead will be stamped the words ” Do not trust me!” It would have been easier to start with the Truth! We have to remember that whatever is done in Darkness will ultimately be revealed for all to see when it is daylight. Stay focused. Stay on the right path!…………….تصویر چیست … عکس کسی؟ آیا صحبت می کند ، آیا اصلاً چیزی می گوید؟ مطلقا هیچ چیزی ! نه لب دارد ، نه صدا ، نه دهان ….. بی روح است. نمی تواند دروغ بگوید ، نمی تواند حقیقت را بگوید. بنابراین ، بی فایده است. حالا فرض کنید تصویر یک شخص واقعی است (ممکن است یک شخصیت تخیلی نیز باشد) .. آیا این یک شخص زیبا است یا یک شخصیت زشت؟ زیبایی همیشه در چشم بیننده است. بنابراین نیازی به شناسایی کسی به عنوان آن نیست. برای کسی ، شخص دیگری همیشه زیباست! اما ما فقط در مورد جنبه فیزیکی انسان بحث می کنیم. زنان دارای خودمختاری خود هستند … همه آنها یکسان هستند. در مورد مردان نیز همینطور است. زیبایی ظاهری همیشه محو می شود. صورت و سایر قسمتها چروکیده می شوند ، کل بدن خراب می شود. آیا وقتی بازتاب خود را می بینیم گریه می کنیم یا احساس شرم می کنیم؟ حالا بیایید در مورد آنچه واقعاً انسان را زیبا می کند صحبت کنیم … این زیبایی درونی شما ، شخصیت شما ، شخصیت شما ، اعتقادات شما ، جستجوی بی وقفه شما برای حقیقت است. بدن شما چروکیده می شود ، اما زیبایی درونی شما باقی می ماند. همه زیبایی داخلی ندارند ، برخی شبیه عنکبوت هایی هستند که تار و پود دروغ را می چرخانند. هنگامی که یک دروغ گفته می شود ، باید تعداد زیادی دروغ دیگر برای پوشاندن آن وجود داشته باشد. روی پیشانی شما عبارت “به من اعتماد نکن” مهر زده می شود. شروع با حقیقت آسان تر بود! ما باید به خاطر داشته باشیم که هر کاری که در تاریکی انجام می شود ، در نهایت برای همه آشکار می شود تا در روشنایی روز ببینند. متمرکز بمان. در راه راست بمانید!1 ..
FOLLOW THE LEADER…
As I said, I am who I am,,, no one can change me. I am not a follower, neither am I a leader ! So what I am writing goes not only to my friends, but to all those who put up posts, only wanting people to comment on them, and not allowing others to post directly on their Timeline! This is not the age of ” Follow the leader” . People are all equal. This is a democratic society. Gone are the days where we brainwash people with our seemingly sweet words of the Quran or Bible . This kind of behavior is done by those who feel that they have been ordained by God to spread His words , and is mostly done by those who post words from somewhere , calling themselves public figures. These are the ones who should be pure of heart, before they can profess to be teachers !!Facebook is a two way street. It is sharing, not force feeding. …eat what I give you or choke on it !!! To my friends, unfriend me because if I can’t post on your Timeline, then that is the opposite of what Fb means. Also, definitely I will not comment on your posts. I don’t mind standing alone,,, because I have always been alone………..همانطور که گفتم ، من همان هستم که هستم ، هیچکس نمی تواند مرا تغییر دهد. من نه پیرو هستم و نه رهبر! بنابراین آنچه من می نویسم نه تنها به دوستان من ، بلکه به همه کسانی که پست می گذارند مربوط می شود ، فقط می خواهند افراد در مورد آنها نظر دهند و به دیگران اجازه نمی دهند مستقیماً در جدول زمانی خود پست بگذارند! این عصر “پیروی از رهبر” نیست. مردم همه برابرند. این یک جامعه دموکراتیک است. آن روزهایی که ما مردم را با کلمات به ظاهر شیرین خود از قرآن یا انجیل شستشو می دهیم ، گذشته است. این نوع رفتار را کسانی انجام می دهند که احساس می کنند از طرف خدا دستور داده شده است تا کلمات او را پخش کنند و بیشتر توسط کسانی انجام می شود که کلمات را از جایی ارسال می کنند و خود را شخصیت های عمومی می نامند. اینها کسانی هستند که قبل از اینکه بتوانند معلمی خود را معلوم کنند باید از صمیم قلب استفاده کنند !! فیس بوک یک خیابان دو طرفه است. اشتراک گذاری است نه تغذیه اجباری. … چیزی را که به شما می دهم بخورید یا آن را خفه کنید !!! برای دوستان من ، من را دوست نداشته باشید زیرا اگر نتوانم در Timeline شما پست بگذارم ، این برعکس معنای Fb است. همچنین ، قطعاً در مورد پست های شما نظری نمی دهم. من بدم نمی آید تنها بایستم ،، چون همیشه تنها بودم.
The Train..
God only gives you as much as you can handle! He feels I am a strong person, so He is giving me more than the usual amount. Anyway, as I said, I will bear and pass all His Trials. As I remember, I was late, and running to catch the train. Now, there are two trains….the local train. ( slow moving, making all stops), and the express train ( non stop ). I just boarded the one there, without even looking to see whether it was an express one or a local one. I would have preferred the local one,,, making all the stops, like enjoying my childhood, growing up happily, falling in love, getting married, my wife having children, and happily enjoying old age with my wife ! But , as it turned out, I climbed aboard the express train ( non stop) . As I looked out the window of the train, my Life was going by so fast, I even forgot I was even born. I looked around me, there was no one else. I checked the other sections, but still there was no one. I was alone in that train! At first, there was Anger, then it subsided to Acceptance,,,after that, I decided to make the best of the journey until it reached its final destination,,,, my Destiny. The lesson is …once there is Life, there is Death. We grieve,,,we never forget,,,,, but we have to learn to accept it, live with it, and move forward. ( God does move in mysterious ways!)……خدا فقط به اندازه توانایی شما می دهد! او احساس می کند من یک فرد قوی هستم ، بنابراین بیش از مقدار معمول به من می دهد. به هر حال ، همانطور که گفتم ، همه آزمایشات او را تحمل خواهم کرد. همانطور که به یاد دارم ، من دیر شده بودم ، و برای گرفتن قطار می دویدم. اکنون ، دو قطار وجود دارد …. قطار محلی. (حرکت آهسته ، ایجاد تمام ایستگاه ها) ، و قطار سریع (بدون توقف). من فقط سوار یکی از آنجا شدم ، بدون اینکه حتی به دنبال این باشم که یک اکسپرس باشد یا محلی. من ترجیح می دادم محلی را انجام دهم ، و همه توقف ها را انجام دهم ، مانند لذت بردن از کودکی ام ، بزرگ شدن با خوشبختی ، عاشق شدن ، ازدواج ، ازدواج بچه های همسرم و لذت بردن از پیری در کنار همسرم! اما ، همانطور که مشخص شد ، من سوار قطار سریع السیر شدم (بدون توقف). وقتی به پنجره قطار نگاه می کردم ، زندگی من خیلی سریع می گذشت ، حتی فراموش کردم حتی به دنیا آمده ام. به اطرافم نگاه کردم ، دیگری نبود. بخشهای دیگر را بررسی کردم ، اما هنوز کسی وجود نداشت. من در آن قطار تنها بودم! در ابتدا ، خشم وجود داشت ، سپس به مقبولیت فروکش کرد ، پس از آن ، من تصمیم گرفتم بهترین سفر را انجام دهم تا اینکه به مقصد نهایی خود برسد ، درس این است … یک بار زندگی وجود دارد ، مرگ نیز وجود دارد. ما غصه می خوریم ،،، هرگز فراموش نمی کنیم ،،،،، اما باید یاد بگیریم که آن را بپذیریم ، با آن زندگی کنیم و پیش برویم. (خدا به طرزی مرموز حرکت می کند!).