HOW CAN I LIVE…

Does the author only talk about facts or stories or does he have to write about unfulfilled desires or unquenchable emotions? In any case, expressing an inner voice is something that is pleasing at night, when you are together , all alone , cold, and hungry ! Well ,my Dearest, now that my Heart is empty without you, what should I do? Should I fill it with the Lifeforce of others, have another or several companions , or just stay Single until the last Breath ,carrying your name , leaves my Body? The last Breath will not only carry your name, but will shout it out in Agony , painfully, wondering what will become of you , now that I am going ! The days that we joyously expressed our innermost thoughts , I will keep to myself. I cannot share. They belong to me alone. Those are my Treasures! I do hope that you will truly find someone who deserves you, and will treat you as a Queen, who you really are . If not, my Acid tears will rain on him, burning him to Ashes. I have loved only you, and will continue to do so, even though I know this Union is impossible . But what good is a Heart if it cannot hold Love within? Sorry to say this, my Heart has a Hole, and the Love inside keeps leaking out. That is why I bother you for more to keep my Heart beating. Is that a tear? Now I have to leave you , Dear ! My Time is near,, they’re waiting for me over there,, and even though I am so near, I still so much care,, I will still revisit every year,,, in the form of Perfumed Air!…آیا نویسنده فقط در مورد حقایق یا داستانها صحبت می کند یا باید در مورد خواسته های برآورده نشده یا احساسات خاموش نشدنی بنویسد؟ در هر صورت ، بیان یک صدای درونی چیزی است که شب هنگام ، وقتی با هم هستید ، تنها ، سرد و گرسنه خوشایند است! خوب عزیزم ، حالا که قلبم بدون تو خالی است ، باید چکار کنم؟ آیا باید آن را با نیروی حیات دیگران پر کنم ، یک همراه یا چند همراه دیگر داشته باشم یا فقط تا آخرین نفس مجرد بمانم و نام شما را بردارم ، بدنم را ترک کند؟ آخرین نفس نه تنها نام شما را حمل می کند ، بلکه آن را در رنج و عذاب فریاد می زند ، دردناک ، و می پرسد که حالا که من می روم چه می شود! روزهایی که ما با شادی درونی ترین افکار خود را بیان کردیم ، برای خودم نگه می دارم. من نمی توانم به اشتراک بگذارم آنها تنها به من تعلق دارند. اینها گنجینه های من هستند! من امیدوارم که شما واقعاً کسی را پیدا کنید که لیاقت شما را داشته باشد و با شما مانند ملکه ای رفتار کند که شما واقعاً هستید. اگر نه ، اشک اسید من بر او می بارد و او را تا خاکستر می سوزاند. من فقط شما را دوست داشتم و خواهم داشت ، اگرچه می دانم که این اتحادیه غیرممکن است. اما اگر قلب نتواند عشق را درون خود نگه دارد ، چه فایده ای دارد؟ متأسفم که این را می گویم ، قلب من یک سوراخ دارد ، و عشق درون همچنان نشت می کند. به همین دلیل است که شما را بیشتر مزاحم می کنم تا قلبم را بتپد. آن اشک است؟ حالا من باید تو را ترک کنم ، عزیز! زمان من نزدیک است ، “آنها آنجا منتظر من هستند” ، و با وجودی که من خیلی نزدیک هستم ، اما هنوز خیلی مراقبم ، من هنوز هم هر سال دوباره آن را ملاقات خواهم کرد ، به شکل هوای معطر!

WINTER’S LOVE…

Caring for someone and Loving Someone , let’s combine them and use one word for now..” Caring ” ! It is deep affection for someone who is forever in your Heart ,day and night! Every bubble you feel exuding from your Heart has her name on it; all the Beats of your Heart sings her name in Harmony; each drop of Blood that goes to your Heart carries her Love to keep it beating! This sincere Love may also be compared to the Seasons! In Spring, as the Flowers start to bloom, so does the Deep Affection and Caring. Multicolored , dazzling, and healthy these Flowers look,, only surpassed by the Deep Emotions of the Two people who care very much for each other! In Summer, the Sunlight gives added Strength to this fantastic Feeling! Flowers need Sunlight, and so does Love. The leaves look greener, the Flowers become larger , revitalized and more beautiful, also being rivaled by this Wondrous Emotion….Caring. Both Hearts are overflowing with so much Love for each other; their eyes are locked on each other,, they become lost to the World, ,, lost in the Forest of their own. Autumn arrives, and the beautiful leaves fall! Is this the End of the Sincere Affection both had for each other, signified by the Falling Leaves which are being blown away by the Angry Winds ?Where has Love gone? Was it mistrust or some other insignificant emotion that came in between? How will the Heart survive without the Lifeblood of Love? The angry Winds just threw a fallen leaf onto my Eye, causing the Tears to be released. I am crying! Worst of all, Winter arrives with its full Suitcase of Hardship. Caring, or Affection or Love…all have frozen. Apparently, Love has died! How strong was this Love anyway? Did it have Deep Roots? Was it a Perennial? If it is, it surely will survive this Winter, and all Winters! Once Winter is finished, it will regrow,,,, because this Love is Perennial!!……….مراقبت از کسی و دوست داشتن کسی .. بیایید آنها را ترکیب کرده و فعلاً از یک کلمه استفاده کنیم .. “مراقبت”! این محبت عمیقی برای کسی است که برای همیشه در قلب شماست .. روز و شب! هر حبابی که احساس می کنید از قلب شما بیرون می زند ، نام او روی آن قرار دارد. همه ضربان قلب شما نام او را در هارمونی می خواند. هر قطره ای از خون که به قلب شما می رود عشق او را حمل می کند تا همچنان بتپد! این عشق صادقانه نیز ممکن است با فصول مقایسه شود! در بهار ، هنگامی که گلها شروع به شکوفایی می کنند ، عشق و مراقبت عمیق نیز ظاهر می شود. این گلها رنگارنگ ، خیره کننده و سالم به نظر می رسند ، فقط احساسات عمیق دو نفری که بسیار به یکدیگر اهمیت می دهند از آنها پیشی گرفته است! در تابستان ، نور خورشید به این احساس فوق العاده قدرت بیشتری می بخشد! گلها به نور خورشید احتیاج دارند و عشق نیز. برگها سبزتر به نظر می رسند ، گلها بزرگتر ، زنده تر و زیبا تر می شوند ، همچنین با این احساس شگفت انگیز رقابت می کنند. هر دو قلب سرشار از عشق زیاد به یکدیگر هستند. چشمان آنها روی یکدیگر بسته است ، آنها در جهان گم می شوند ، در جنگل خود گم می شوند. پاییز فرا می رسد و برگهای زیبا می ریزند! آیا این پایان محبت صادقانه ای است که هر دو نسبت به یکدیگر داشتند ، نشان دهنده برگهای در حال سقوط است که توسط باد خشمگین در حال دمیدن است؟ عشق کجا رفته است؟ این بی اعتمادی بود یا احساسات ناچیز دیگری که در این بین ایجاد شد؟ چگونه قلب بدون منبع عشق زندگی می کند؟ بادهای عصبانی فقط یک برگ افتاده روی چشم من پرتاب کردند و باعث رهایی اشک ها شد. من گریه میکنم! بدتر از همه ، زمستان با چمدان سختی کامل خود وارد می شود. مراقبت ، یا محبت یا عشق … همه منجمد شده اند. ظاهرا عشق مرده است! به هر حال این عشق چقدر قوی بود؟ آیا ریشه های عمیق داشت؟ آیا چند ساله بود؟ اگر چنین باشد ، مطمئناً در این زمستان و تمام زمستان ها زنده خواهد ماند! هنگامی که زمستان به پایان رسید ، دوباره رشد می کند ،،،، زیرا این عشق دائمی است !!