This may be my last post. I don’t know. Maybe someone else may continue with my message.. Freedom of Mind! This part will be about self proclaimed leaders of Society or Religion, and about those blindly following without any rational judgment. Leaders…I guess you are supposed to be the one with the education, whether you are 15 years old or 50 years old, you feel as if you are head and shoulders above those without Education ( Illiterate is too harsh a word). You feel you can dominate the Minds of the less fortunate,,You are just suffocating their thoughts with your flood of sweet words, apparently from the Quran, or Bible. You do not give them a choice; they cannot post on your Timeline, they can only comment on what you post! Then your replies to them are selected…some comments have no replies! How unfair and immature this is,,, and really,,, you should be on another platform because Fb is sharing, not commanding. In one way, this is Indoctrination….forcing the mind to agree to something unwillingly . I have known a few of the “Religious Leaders “, and, without too much prejudice, they definitely do not practice what is written in the Quran or Bible! Some are even worse than me. They lie, cheat, hate and have other vices as much as their followers, and maybe worse. These followers are humans with feelings; they deserve better that what you are dishing out…Food from dirty Plates,,, words of Love from a Heart full of Prejudice, and Darkness! To the Followers:: these are not the old days where you are restricted in your thoughts. It doesn’t matter whether you have Education or not…you have a mind ,, use it. Don’t be drowned by the sweet words of Faith coming from false Prophets. How do you expect your Freedom with a mentality like that? How can you unleash your opinions , if you are going to hide in little shells? If you want to pray, or worship, do it in the right way,,, and not by being followers! The Country has to set strict standards for Pretenders and Offenders! Let the Punishment suit the Crime. I totally agree with that statement! Good luck to all…….شاید این آخرین پست من باشد. من نمی دانم. شاید شخص دیگری به پیام من ادامه دهد .. آزادی ذهن! این بخش درباره رهبران خودخوانده جامعه یا دین و کسانی است که بدون هیچ گونه قضاوت منطقی پیرو کورکورانه می شوند. رهبران … من حدس می زنم شما باید تحصیلات خود را داشته باشید ، چه 15 ساله باشید و چه 50 ساله ، احساس می کنید سر و شانه ای بالاتر از افرادی هستید که تحصیلات ندارند (بی سواد کلمه ای بسیار خشن است). احساس می کنید می توانید بر ذهن افراد کم بخت تسلط داشته باشید ، شما فقط افکار آنها را با سیل کلمات شیرین خود ، ظاهراً از قرآن یا انجیل ، خفه می کنید. شما به آنها حق انتخاب نمی دهید ؛ آنها نمی توانند در جدول زمانی شما پست بگذارند ، آنها فقط می توانند در مورد آنچه شما ارسال می کنید نظر دهند! سپس پاسخ های شما به آنها انتخاب می شود … برخی نظرات هیچ پاسخی ندارند! این چقدر ناعادلانه و نابالغ است ، و در واقع ، شما باید در پلت فرم دیگری باشید زیرا Fb به اشتراک می گذارد ، نه فرمان. از جهتی ، این تلقین است …. وادار کردن ذهن به رضایت ناخواسته با چیزی. من تعدادی از “رهبران دینی” را می شناسم ، و بدون تعصب زیاد ، آنها قطعاً آنچه را که در قرآن یا انجیل نوشته شده عمل نمی کنند! بعضی ها حتی از من بدترند. آنها به اندازه پیروان خود دروغ می گویند ، تقلب می کنند ، نفرت دارند و رذایل دیگری دارند و شاید بدتر. این پیروان انسانهایی با احساس هستند. آنها لیاقتشان بهتر از چیزی است که شما در حال پختن آن هستید … غذا از بشقاب های کثیف ،، کلمات عشق از قلبی پر از تعصب و تاریکی! به دنبال کنندگان :: این روزهای قدیمی نیست که در افکار خود محدود شده اید. مهم نیست تحصیلات دارید یا نه … ذهن دارید ، از آن استفاده کنید. غرق کلمات شیرین ایمان از پیامبران دروغین نشوید. چگونه انتظار آزادی خود را با چنین ذهنیتی دارید؟ اگر می خواهید در پوسته های کوچک پنهان شوید ، چگونه می توانید نظرات خود را باز کنید؟ اگر می خواهید نماز بخوانید یا عبادت کنید ، این کار را به درستی انجام دهید ، نه با پیروی! کشور باید استانداردهای سختگیرانه ای را برای مدعیان و مجرمین وضع کند! اجازه دهید مجازات متناسب با جنایت باشد. من با این جمله کاملا موافقم! همگی موفق باشید.
RELIGIOUS DOWNFALL
I have chosen this topic because, even though I don’t normally write about it, I will give my honest opinion! I say this because I have no affiliation with any groups, and I have no friends. First of all, a part of this country’s downfall is the inability of most of the population to be self reliant! The religious section has many faults. I am not saying not to worship God in your own way. Everyone has a choice as to how to do it, but from what I observe , the religious leaders, or preachers, or Pretenders or Voices are making a mockery of it! Can anyone pick up the Book, read from it and then say” I am a Religious Leader”? Can someone just write a few words pertaining to Religion, and say “Yes, I am a religious leader”? Can someone with an impure Heart lead others in Worship? This is totally what True Religion is not! Do these leaders show an example by their contrary behaviour ? When they commit evil, will they visit the temple daily, and ask forgiveness? When they lie, or have special restricted audience for their honeyed words , can they call themselves emissaries of God? Isn’t there a special course for them to undergo, before they can attain that honor, or do they just pick the Book up, and that’s it? Now let’s move forward. When these so called leaders of Society post on their Timeline, no one else, can post there, because their Timeline carries the Words of God! Anyone else’s post will contaminate it…Wow! People’s comments are dealt with in different biased ways. Some comments get special attention, while others are totally ignored! Then those people whose comments were ignored should stop commenting ;; apparently their comments are irrelevant! Most of these so called advocates of God’ Words are not mature enough to fairly handle these,,,that is Discrimination…religious or otherwise. These people have Education, and feel that they are the Pillars of Society, but they are not. Their work is to teach people, not only the Word of God, but also how to become self reliant in their judgment, analyze, form conclusions, make decisions. …, and not become Robots or Puppets just following blindly. This is purely the result from what they are given! To the followers, I say think and make your own decisions…become self reliant, , don’t be blind. If you want to pray, go to Church, or the Mosque, or the Temple,,, the choice is yours. It is a shame to see one thousand followers behind a Fb self proclaimed religious leader . That is exactly where the problem lies, and will only get worse, unless standards are imposed. You followers have to become leaders, or Teachers if you hope to save the Country! Let the Educated educate the Uneducated! In unity is strength. Followers, become the Hope for Tomorrow! Be Leaders!……….من این موضوع را انتخاب کرده ام، زیرا، حتی اگر به طور معمول در مورد آن آگاه نیستم، به نظر من صادقانه خواهم داد! من این را می گویم، زیرا من هیچ ارتباطی با هیچ گروهی ندارم، و من هیچ دوستی ندارم. اول از همه، بخشی از سقوط این کشور، عدم توانایی اکثر مردم به خود وابسته است! بخش مذهبی گسل های زیادی دارد. من نمی گویم خدا را به شیوه خود عبادت نکنم. هر کس انتخابی دارد که چگونه این کار را انجام دهد، اما از آنچه که من مشاهده می کنم، رهبران مذهبی یا واعظان، یا وانمودر یا صداها، از آن لذت می برند! آیا کسی می تواند کتاب را انتخاب کند، از آن بخواند و سپس بگو: “من رهبر مذهبی هستم”؟ آیا کسی می تواند چند کلمه ای را که مربوط به مذهب است بنویسد و بگوید “بله، من رهبر مذهبی هستم”؟ آیا کسی می تواند یک قلب ناخوشایند دیگران را در پرستش هدایت کند؟ این کاملا دین واقعی نیست! آیا این رهبران نمونه ای از رفتار متضاد خود را نشان می دهند؟ هنگامی که آنها مرتکب شرارت می شوند، روزانه از معبد دیدن خواهند کرد و از بخشش بخواهند؟ هنگامی که آنها دروغ می گویند، یا مخاطبان خاصی را برای کلمات عسل خود محدود می کنند، می توانند خود را به عنوان رهبر خدا تماس بگیرند؟ آیا دوره خاصی برای آنها وجود ندارد، قبل از اینکه بتوانند این افتخار را دست یابند یا فقط کتاب را انتخاب کنند، و این کار را انتخاب می کند؟ حالا بیایید حرکت کنیم هنگامی که این رهبران به اصطلاح رهبران جامعه در جدول زمانی خود، هیچ کس دیگر، نمی توانند آنجا را ارسال کنند، زیرا جدول زمانی آنها کلمات خدا را حمل می کند! هر شخص دیگری آن را آلوده می کند … WOW! نظرات مردم در راه های مختلف متفاوتی برخورد می شود. برخی از نظرات توجه ویژه ای دارند، در حالی که دیگران کاملا نادیده گرفته می شوند! سپس کسانی که نظرات آنها نادیده گرفته شده باید متوقف شود؛ ظاهرا نظرات آنها بی اهمیت است! اکثر این طرفداران به اصطلاح طرفداران کلمات خداوند به اندازه کافی بالغ نیستند تا به اندازه کافی از این برخورد کنند،، این تبعیض … مذهبی یا غیره. این افراد آموزش و پرورش دارند و احساس می کنند که آنها ستون های جامعه هستند، اما آنها نیستند. کار آنها این است که به مردم آموزش دهد، نه تنها کلام خدا، بلکه همچنین نحوه تبدیل شدن به خود در قضاوت خود، تجزیه و تحلیل، نتیجه گیری، تصمیم گیری، تصمیم گیری می کنند. …، و نه به دنبال کورکورانه به رو کورکورانه تبدیل نمی شود. این کاملا نتیجه از آنچه آنها داده شده است! به پیروان، من می گویم فکر می کنم و تصمیم گیری های خود را … تبدیل به خود وابسته،، نه کور نیست. اگر می خواهید دعا کنید، به کلیسا بروید، یا مسجد یا معبد ،،، انتخاب شماست. شرم آور است که یک هزار پیروان را پشت سر یک رهبر مذهبی اعلام کرد. این دقیقا همان جایی است که مشکل دروغ است و تنها بدتر می شود، مگر اینکه استانداردها اعمال شوند. اگر شما امیدوار باشید که کشور را نجات دهید، پیروان شما باید رهبران یا معلمان شوند! اجازه دهید تحصیلات تحصیل کرده را بی تحصیل کنید! در وحدت قدرت است پیروان، تبدیل به امید برای فردا! رهبران باشید!
Journalist
A true journalist writes his story based on Facts, not his feelings! (Of course his editor will edit it, but that doesn’t alter the facts!) He obtains his facts from various sources , and then presents them;; they are published. The readers read, and form their own opinions based on those facts. In the presentation of his facts, the journalist does not have friends influencing his work! He is unbiased, and impartial. Facts are facts. Nothing can change that. Similarly, when I write, I consider my posts impartial,, not taking anyone’s sides, but being fair to all. People may misjudge me, criticize me , hate me, disagree with me. unfriend me , it doesn’t bother me. If that was bothering me, why would I take the time to write? Friendship doesn’t have anything to do with what I write. My friend will still be my friend , even though there is disagreement in what I write. (Of course, everyone is entitled to his own opinion ).True friendship starts with being honest with each other. A real friend will tell you when you are wrong ( no prejudice involved).. but a false friend will always agree with you! A true friend will be by your side, but a false friend will leave you when you are in need, or in trouble! So, Friendship and Writings are two totally different issues. People should never confuse one with the other!……یک روزنامه نگار واقعی داستان خود را بر اساس حقایق می نویسد ، نه احساساتش! (البته سردبیر او آن را ویرایش می کند ، اما این واقعیت ها را تغییر نمی دهد!) او حقایق خود را از منابع مختلف به دست می آورد و سپس آنها را ارائه می دهد ؛ آنها منتشر می شوند خوانندگان می خوانند و بر اساس آن حقایق نظرات خود را ارائه می دهند. در ارائه حقایق خود ، روزنامه نگار دوستانی ندارد که بر کار او تأثیر بگذارند! او بی طرف و بی طرف است. حقایق واقعیت ها هستند. هیچ چیز نمی تواند آن را تغییر دهد. به همین ترتیب ، وقتی می نویسم ، پست هایم را بی طرف می دانم ، نه اینکه طرف کسی را بگیرم ، بلکه با همه عادلانه رفتار کنم. ممکن است مردم درباره من قضاوت نادرستی داشته باشند ، از من انتقاد کنند ، از من متنفر شوند ، با من مخالفت کنند. با من دوستی نداشته باش ، اذیتم نمی کند اگر این موضوع مرا اذیت می کرد ، چرا وقت می گذاشتم تا بنویسم؟ دوستی ربطی به چیزی که مینویسم ندارد. اگرچه در آنچه می نویسم اختلاف نظر وجود دارد ، دوست من همچنان دوست من خواهد بود. (البته ، هر کس حق دارد نظر خود را ارائه دهد). دوستی واقعی با صداقت با یکدیگر شروع می شود. یک دوست واقعی به شما می گوید که در اشتباه هستید (بدون تعصب) .. اما یک دوست دروغین همیشه با شما موافق است! یک دوست واقعی در کنار شما خواهد بود ، اما یک دوست دروغین شما را در مواقع نیاز و یا مشکلات رها می کند! بنابراین ، دوستی و نوشتار دو موضوع کاملاً متفاوت هستند. مردم هرگز نباید یکی را با دیگری اشتباه بگیرند!
AUTHOR
What is the purpose of posts , especially from those who don’t want others to contaminate their Timeline with different posts because probably they have been ordained by God to spread his Words , ( even though some of them have impure Hearts)? Of course, they are there for people to make comments! The majority of those people commenting prefer the short form ( like or care or love icons). Now, some actually spend time in making a real, full-bodied comment! The authors therefore have the obligation to reply to these comments or ignore them completely. If the Authors choose to ignore these comments, then the original Post is irrelevant, and should not have been posted! When the Authors reply to comments, it is fair to say that they should reply to all or none. How would you feel if you made a comment, and it was ignored by the Author who replied to the rest ? You wasted your time ! There should be no Discrimination but Impartiality! That is the Hallmark of a fair Author !…….هدف از پست ها ، به ویژه از طرف کسانی که نمی خواهند دیگران جدول زمانی خود را با پست های مختلف آلوده کنند ، زیرا احتمالاً آنها توسط خدا دستور داده شده تا کلمات او را منتشر کنند ، (با وجود اینکه برخی از آنها دارای قلب ناخالص هستند)؟ البته آنها برای اظهار نظر در آنجا هستند! اکثریت افرادی که نظر می دهند شکل کوتاه را ترجیح می دهند (نمادهای مورد علاقه یا دوست داشتن). در حال حاضر ، برخی در واقع وقت خود را صرف اظهارنظر واقعی و کامل می کنند! بنابراین نویسندگان موظفند به این نظرات پاسخ دهند. یا به طور کامل آنها را نادیده بگیرید. اگر نویسندگان تصمیم می گیرند این نظرات را نادیده بگیرند ، پست اصلی بی ربط است و نباید ارسال می شد! وقتی نویسندگان به نظرات پاسخ می دهند ، منصفانه است که بگوییم آنها باید به همه یا هیچ کدام پاسخ دهند. اگر نظری بدهید و نویسنده به بقیه پاسخ دهد نادیده گرفته می شود ، چه احساسی خواهید داشت؟ وقتتو تلف کردی! هیچ تبعیضی جز بی طرفی نباید وجود داشته باشد! این ویژگی بارز نویسنده منصف است!
Religious???
Some people on Fb have that ” Locked Profile ” business. Don’t they realize that nothing is private? Apart from that, they don’t want others to post on their Timeline,, only comment on their posts! (And people are talking about Women’s Rights)..So, are these people supposed to be the best ? Best in what? Now is the Time to post, but somehow, most are missing except for one reckless, careless one.Will someone defile the Sanctity of their Timeline, or show that they are better if they post? Is this the Old Age or Modern Times? Don’t they realize that Fb is a two way street? Once they were the rulers, now they have been replaced. What an irony! Fb is sharing…not only about Religion. but other ideas as well. Most of those posing as Religious Leaders are impure at Heart. This I know for a fact. I know of one who is really kind hearted! Now is the time for them to give people Hope. What hope?? Most are sheltering from the Rain (Reign) of Terror! To those who know the meaning of Real Friendship, and share posts, I say…That is Freedom…freedom to share, , freedom to post respectable posts on your friend’s Timeline. To others who felt that their Timelines were Pathways of Gold,, I say that these have become lined with Lead, overgrown with Bushes, and left abandoned!!..برخی از افراد در Fb آن تجارت “نمایه قفل شده” را دارند. آیا آنها متوجه نیستند که هیچ چیز خصوصی نیست؟ جدا از آن ، آنها نمی خواهند دیگران در جدول زمانی خود پست بگذارند ، فقط در مورد پست های خود نظر دهید! (و مردم در مورد حقوق زنان صحبت می کنند) .. بنابراین ، آیا این افراد بهترین هستند؟ بهترین در چه چیزی؟ اکنون زمان ارسال پست است ، اما به نحوی ، اکثر آنها به جز یک مورد بی پروا و بی دقتی گم شده اند. آیا کسی مقدسات زمان بندی خود را آلوده می کند یا نشان می دهد که در صورت ارسال بهتر است؟ آیا این دوران قدیم است یا عصر جدید؟ آیا آنها متوجه نیستند که Fb یک خیابان دو طرفه است؟ زمانی که آنها حاکمان بودند ، اکنون جایگزین شده اند. چه کنایه ای! Fb به اشتراک می گذارد … نه تنها در مورد دین. اما ایده های دیگر نیز بیشتر کسانی که خود را به عنوان رهبران مذهبی معرفی می کنند از نظر قلبی نجس هستند. این را من به طور واقعی می دانم. من کسی را می شناسم که واقعاً مهربان است! اکنون زمان آن است که آنها به مردم امید بدهند. چه امیدی ؟؟ اکثر آنها از باران (سلطنت) وحشت پناه می برند! به کسانی که معنای دوستی واقعی را می دانند و پست ها را به اشتراک می گذارند ، می گویم … این آزادی است … آزادی اشتراک گذاری ، آزادی ارسال پست های محترم در جدول زمانی دوست شما. برای دیگران که احساس می کردند جدول زمانی آنها مسیرهای طلا است ، من می گویم که اینها با سرب پوشانده شده ، پر از بوته ها شده و رها شده اند !!
MOTHER..
افغانستان یک صفحه شطرنج است. این دو بازیکن فرماندهان جنگ هستند! مردم پیاده هستند (قابل استفاده) ، پادشاهان رئیس بزرگ هستند ، ملکه کشور است ، صفحه شطرنج میدان جنگ خونین است! در حال حاضر ، وقتی با ناراحتی به این میدان جنگ خیره می شوم ، تنها چیزی که می بینم مردم بی گناه هستند … پیاده ها در بازی جنگی خود! این همان چیزی است که ما داریم … فقط گوشت پوسیده و استخوان های شکسته ، جدا از گلوله های متعددی که در اجساد ما قرار گرفته است! به زودی علفی روی ما رشد می کند ، اما برگهای آنها سبز نخواهد شد بلکه مانند خون ما قرمز خواهد بود ؛؛؛ با خون ما در حال حاضر ، ما در کتاب تاریخ هستیم … خیلی کتاب! وقتی تاریخ امروز فردا نوشته می شود ، از زمانی که آن صفحات باز می شوند ، خون جاری می شود و گریه های بی گناهان بار دیگر شنیده می شود و به یاد می آید ….. مادر افغان بار دیگر گریه می کند!
RIGHTS
Behind every successful man is a woman, whether she is short or fat, but she is an inspiration to him! She is educated, intelligent, and his partner, as a wife or a friend or an advisor. Now how can she help him in his endeavors to reach his peak, if she is uneducated? Anyway , who will want a wife like that if her only job is to be a baby making vessel ? I guess any woman can be that, and also an outlet for his manly passion and desire, and pleasure,,,no love involved, just physical satisfaction! Then there is no need for marriage, or the priest, and the marriage counselor! They just lost their jobs..longer lines for unemployment! I guess God put women on earth to prolong the human Race, make as many babies as possible, as quickly as possible! After their eggs are done, they are discarded for the newer model of the Baby machine. I wonder what will happen if all the women decide to commit mass suicide, then the men will have to decide who will make the babies…what a dilemma that will be!…..پشت هر مرد موفق یک زن قرار دارد ، چه کوتاه قد و چه چاق ، اما برای او الهام بخش است! او تحصیل کرده ، باهوش و شریک زندگی او به عنوان همسر یا دوست یا مشاور است. در حال حاضر چگونه می تواند او را در تلاش های خود برای رسیدن به اوج کمک کند ، اگر تحصیل نکرده است؟ به هر حال ، چه کسی چنین زنی را می خواهد اگر تنها شغلش کشتی سازی باشد؟ من حدس می زنم هر زنی می تواند چنین باشد ، و همچنین راهی برای اشتیاق و میل مردانه و لذتش باشد ، هیچ عشقی در کار نیست ، فقط رضایت جسمانی است! سپس نیازی به ازدواج نیست ، یا کشیش ، مشاور ازدواج است! آنها فقط شغل خود را از دست داده اند .. خطوط طولانی برای بیکاری! من حدس می زنم خدا زنان را روی زمین قرار داد تا نژاد بشر را طولانی کنند ، تا آنجا که ممکن است نوزادان بیشتری ایجاد کنند! پس از اتمام تخم مرغ ، آنها را برای مدل جدیدتر دستگاه Baby دور می اندازیم. من تعجب می کنم که اگر همه زنان تصمیم به خودکشی دسته جمعی بگیرند ، چه اتفاقی می افتد ، پس مردان باید تصمیم بگیرند که چه کسی بچه ها را می سازد … این چه معضلی خواهد بود!
CHAINS..
Usually, I write my feelings,, this is no exception! For a while now, I have had no companions nor friends, but recently, I have acquired a new one..Death, which is ever present by my side like a dark Shadow! Somehow, I have lost my connection with people ; I no longer have feelings. I see someone cry, it used to mean something, now it means Nothing. I have no interest in anything; they are all gone.like the emotions of a dead man,,,Nothing! My mind which once was similar to a garden filled with the fresh fragrance of the multicolored roses have become a garden of Thorns! There is no Love left in me. There is no Hate left in me. All that is left is Emptiness! What is happening to me? Has the awareness of my fast approaching departure from this world changed me? I was hoping that it it wouldn’t change me, but it did! I am no longer the Michael that you used to know; I have evolved into something or someone I don’t recognize. Who am I?…….معمولاً احساساتم را می نویسم ، این نیز از این قاعده مستثنی نیست! مدتی است که من هیچ همراه و دوستی ندارم ، اما به تازگی ، یک نفر جدید به دست آورده ام..مرگ ، که همیشه مانند سایه ای تیره در کنار من حضور دارد! به نوعی ، ارتباطم را با مردم از دست داده ام. من دیگر احساساتی ندارم. من می بینم کسی گریه می کند ، قبلاً معنی داشت ، حالا معنیش هیچ است. من به هیچ چیز علاقه ای ندارم ؛ همه آنها از بین رفته اند. مانند احساسات یک مرده ، هیچ! ذهن من که زمانی شبیه باغی مملو از عطر تازه گلهای رز چند رنگ بود ، تبدیل به باغی از خارها شد! دیگر عشقی در من باقی نمانده است از من نفرتی باقی نمانده است. تنها چیزی که باقی می ماند خالی است! چی داره به سر من میاد؟ آیا آگاهی از خروج سریع من از این دنیا من را تغییر داده است؟ من امیدوار بودم که من را تغییر ندهد ، اما تغییر کرد! من دیگر مایکل نیستم که قبلاً می شناختید. من به چیزی یا شخصی تبدیل شده ام که او را نمی شناسم. من کی هستم؟
Final Thoughts..
As I lay on the ground, face up, facing the Sun, inhaling my few final breaths of Fresh Air, enjoying the The Sunlight dancing on my skin, breathing in the Fragrance of fresh Roses around me , looking at the faces above me, some so impatient for me to leave this Earth,, numerous thoughts passed through my Mind, like a ride on the Bullet Train, looking through the window, only seeing blurry images of Life around! Then my Mind started to focus on Life itself. Who created Life; was it God or Nature? The two of them can argue all they want ,, I don’t care because soon , I will be saying Goodbye! Regardless of the the outcome of their discussion, let us continue with Life as it exists. It is an abstract term describing the journey of the Living. From the time a baby is brought into this world, there is Life. And life continues! But humans are so corrupt mentally, emotionally, physically, spiritually and all the rest , that instead of seeing every Life as something of value, they see it as something expendable! Now, to some, Life means extinguishing its Flame, and, behold, there is Darkness! Where have we gone wrong? Since when is a life without value? Are we without emotions? To get this World back on track, God has to step in!…….همانطور که روی زمین دراز کشیده بودم ، رو به بالا ، رو به خورشید ، چند تنفس پایانی خود را با هوای تازه استنشاق می کردم ، از رقص نور خورشید بر روی پوستم لذت می بردم ، با بوی گل رز تازه در اطرافم تنفس می کردم ، و به چهره های بالای سرم نگاه می کردم ، برخی برای من بی حوصله است که این زمین را ترک کنم ، افکار متعددی از ذهن من گذشتند ، مانند سوار شدن بر قطار گلوله ، نگاه کردن به پنجره ، فقط دیدن تصاویر تار از زندگی در اطراف! سپس ذهن من شروع به تمرکز بر خود زندگی کرد. چه کسی زندگی را آفرید ؛ خدا بود یا طبیعت؟ هر دوی آنها می توانند هرچه می خواهند بحث کنند ، من اهمیتی نمی دهم زیرا به زودی خداحافظی می کنم! صرف نظر از نتیجه بحث آنها ، بگذارید زندگی را همانطور که هست ادامه دهیم. این یک اصطلاح انتزاعی است که سفر زندگی را توصیف می کند. از زمانی که نوزاد به این دنیا آورده می شود ، زندگی وجود دارد. و زندگی ادامه دارد! اما انسانها از نظر روحی ، عاطفی ، جسمی ، روحی و بقیه آنقدر فاسد هستند که بجای آنکه به هر زندگی به عنوان چیزی ارزشمند نگاه کنند ، آن را به عنوان چیزی قابل مصرف می بینند! اکنون ، برای برخی ، زندگی به معنای خاموش کردن شعله خود است ، و اینک تاریکی وجود دارد! کجا اشتباه کرده ایم؟ از چه زمانی زندگی بدون ارزش است؟ آیا ما بدون احساسات هستیم؟ برای بازگشت این جهان به مسیر اصلی ، خدا باید وارد عمل شود!